معنی ایالت گورکن
حل جدول
لغت نامه دهخدا
گورکن. [ک َ] (نف مرکب) شخصی که معاش او منحصر در کندن گورها باشد. (آنندراج). حفار. (مهذب الاسماء). حفار و آنکه گور می کند. (ناظم الاطباء). قبرکننده. دفن کننده ٔ مردگان. (ولف). لاحِد:
به خاقان چین گفت کای کامجوی
همی گورکن خواهد آن نامجوی.
فردوسی.
بر که خنددبس خضر چون با شما بیند همی
گورکن در بحر و کشتی در بیابان داشتن.
سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص 365).
لبی ز نان جنازه به گورکن ندهد
وگربباید با مرده خفت پایاپای.
سوزنی.
گویند عیسی دگریم از طریق نطق
برکن بروتشان که به جز گورکن نیند.
خاقانی.
تا چهل روز خاک می کندند
در جهان گورکن چنین چندند.
نظامی (هفت پیکر ص 352).
- امثال:
گورکن در بحر و کشتی در بیابان داشتن.
سنایی (از امثال و حکم ج 3 ص 1329).
|| (اِ مرکب) نام جانوری است چارپایه، به هند بَجّو گویند. (غیاث) (آنندراج). کفتار. (ناظم الاطباء). ام عامر. ضبع.
گورکن. [ک َ] (اِخ) دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 27 هزارگزی شمال ضیأآباد و 11 هزارگزی راه شوسه. در کوهستان واقع و سردسیر است. سکنه ٔ آن 160 تن و آب آن از چشمه است. غلات دیمی و مختصر بنشن و لبنیات دارد. و شغل اهالی زراعت وگله داری و قالی و گلیم و جاجیم و جوراب بافی است. ساکنان از طایفه ٔ چگینی هستند و تغییر مکان نمی کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
ایالت
ایالت. [ل َ] (ع مص) ایاله. سیاست نگاه داشتن. (غیاث) (آنندراج). سیاست راندن به. والی شدن بر قومی. (منتهی الارب). حکومت کردن برمکانی: که هر یک ازایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علی حده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 13). برادر او سلیمان به سیرجان مقیم بوده و ایالت آن طرف بدو مفوض. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). در ایالت آن حدود بی منازعی و مدافعی متمکن بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). دشمن دولت و ایالت و حسن کفایت اومشرف. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). رجوع به ایاله شود.
- ایالت کردن، حکومت کردن. (ناظم الاطباء).
- حسن ایالت، حسن حکومت. (ناظم الاطباء).
تعبیر خواب
خواب گورکن، نشانه آن است که بعد از پنجه نرم کردن با مشکلات و سختیها به خوشبختی دست خواهید یافت. - آنلی بیتون
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
حفار، قبرکن، لاحد، لحدساز
فارسی به عربی
غریر، قندلفه
فرهنگ عمید
کسی که پیشهاش کندن گور و به خاک سپردن مردگان است،
(اسم) (زیستشناسی) پستانداری با بدن پهن و سنگین، پنجههای قوی و تیز، پوزۀ باریک، و موهای خاکستری که در زیر زمین دالانهایی برای پنهان شدن حفر میکند و شبها برای شکار بیرون میآید، رودک،
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
738